6 فروردین 1403
100 بازدید

بررسی رمان صد سال تنهایی: ترکیبی از دنیای جادویی واقعیت

    در این مطلب می‌خوانید:

«در زندگی‌مان از یک جایی به بعد نسبت به همه‌چیز و همه‌کس بی‌اعتنا می‌شویم، دیگر نه از کسی می‌رنجیم و نه به عشق کسی دل می‌بندیم». این یکی از زیباترین جملات رمان صد سال تنهایی است. صد سال تنهایی، رمانی نوشته گابریل گارسیا مارکز، نویسنده کلمبیایی است که در سال 1967 منتشر شد. مارکز برای نوشتن این اثر حدود 15 ماه خودش را در خانه حبس کرد و نتیجه چیزی نبود جز برنده شدن جایزه نوبل ادبیات در سال 1982 میلادی!

نگاهی به زندگی نویسنده رمان صد سال تنهایی

گابریل خوزه گارسیا مارکز در 6 مارس 1927 در روستای کوچکی در کلمبیا متولد شد. به همین دلیل می‌توان او را یکی از رمان نویسان، نویسندگان، ناشران و فعالان سیاسی کلمبیایی دانست که توانسته با خلق آثاری همچون رمان صد سال تنهایی، نام خودش را برجسته کند.

بعد از اینکه میانه مارکز با رئیس دولت کشورش شکر آب شد، تحت تعقیب قرار گرفت و مجبور شد به مکزیک مهاجرت کند. با وجود تمام این سختی‌ها، او توانست در سال 1982 به خاطر نوشتن کتاب صد سال تنهایی، جایزه نوبل ادبیات را از آن خودش کند و به عنوان یکی از مشهورترین نویسندگان آمریکای لاتین شناخته شود.

پدربزرگ و مادربزرگ مارکز، الهام‌بخش این رمان او بودند؛ زیرا پدربزرگش یکی از جنگجویان هزار روزه کلمبیا بود و مادربزرگش، داستان‌های زیادی را از آن دوران برایش تعریف می‌کرد.

گابریل گارسیا مارکز آثار زیادی دارد که برخی از آن‌ها به فارسی ترجمه شده‌اند. از مهم‌ترین این آثار می‌توان به پاییز پدرسالار، عشق سال‌های وبا و ساعت شوم اشاره کرد. او در سال 2017 به دلیل کهولت سن و فراموشی جان به جان‌آفرین تسلیم کرد و به دیار باقی شتافت.

معرفی کتاب صد سال تنهایی (one hundred years of solitude)

کتاب صد سال تنهایی اثری است که میلیون‌ها نفر در جهان را شیفته خود کرده است. این رمان حاصل ۱۵ ماه تلاش و کار گابریل گارسیا مارکز است که به گفته‌ خود در تمام این ۱۵ ماه خود را در خانه حبس کرده بود! جذابیت رمان صد سال تنهایی از عنوان‌ آن آغاز می‌شود. عنوانی که مخاطب را به فکر فرو می‌برد. تنهایی آن هم صد سال!

مارکز سرخوشانه داستان خود را با ترکیب مضامین قدرگرایى، خیالى، قهرمانى و همه مفاهیم دیگرى که از کودکى در دهکده آرکاتاکا در منطقه سانتامارتا کشورِ کلمبیا با آن رشد کرده بود، درآمیخته است. مارکز با نوشته‌هایش عناصر خیال را وارد زندگى روزانه و عادى مردم کرده است

تم اصلی این کتاب تنهایی است. رمان صد سال تنهایی به شرح زندگی شش نسل خانواده بوئندیا پرداخته است که نسل اول آن‌ها در دهکده‌ای به نام ماکوندو ساکن می‌شود. داستان از زبان سوم شخص حکایت می‌شود. سبک این رمان رئالیسم جادویی است. مارکز با نوشتن از کولی‌ها از همان ابتدای رمان به شرح کارهای جادویی آن‌ها می‌پردازد و شگفتی‌های مربوط به حضور آن‌ها در دهکده را در خلال داستان کش و قوس می‌دهد. ناپدید شدن و مرگ بعضی از شخصیت‌های داستان به جادویی شدن روایت‌ها می‌افزاید.

صد سال تنهایى اولین رمانى بود که مردم آمریکاى لاتین خودشان را با آن شناختند، رمانى که آن‌ها را معرفى مى‌کرد، اشتیاقشان، توانایى‌هایشان و معنویتشان را گرامى مى‌داشت و گرایش قلبى‌شان به شکست را ارج مى‌نهاد.

خلاصه کتاب صد سال تنهایی

رمان صد سال تنهایی همان‌طور که از اسمش مشخص است، دوره صد ساله‌ای از زندگی سرهنگ آئورلیانو بوئندیا را روایت می‌کند. این داستان با توصیف صحنه تیرباران شخصیت اصلی شروع می‌شود. سرهنگ بوئندیا همان‌طور که مقابل جوخه اعدام ایستاده، به مرور خاطرات زندگی در ذهنش می‌پردازد. همین مرور، آغازی می‌شود برای اینکه خواننده بتواند با زندگی شش نسل خانواده بوئندیا که در دهکده ماکوندو زندگی می‌کرده‌اند آشنا شود.

در این رمان، دو شخصیت به نام‌های خوزه آرکاردیو بوئندیا و اورسلا با هم ازدواج می‌کنند. به دلیل اینکه حاصل ازدواج خاله اورسلا با پسردایی خوزه، فرزندی با دم تمساح بود، این دو نفر از بچه‌دار شدن می‌ترسیدند و این موضوع، تمسخر اهالی ده را به دنبال داشت.

خوزه که از این وضعیت در عذاب است، تصمیم می‌گیرد ده را ترک کرده و با همسرش راهی مقصدی نامعلوم شود. به‌این‌ترتیب، این دو نفر و دیگر افرادی که در ده بچه‌دار نمی‌شدند، در ماکوندو توقف می‌کنند. طبق گفته نویسنده، ماکوندوی خیالی دهکده‌ای در یکی از شبه جزیره کارائیب در قاره آمریکای جنوبی است. این روستای دورافتاده به قدی ناشناخته بود که آنجا بسیاری از چیزها هنوز اسمی نداشتند و برای اینکه بتوان آن‌ها را صدا زد، باید با انگشت به آن‌ها اشاره می‌شد.

خوزه آرکاردیو بوئندیا بعد از اینکه به این سرزمین خیالی می‌آید، تمدنی جدید شکل می‌دهد. او همسرش بعد از 14 ماه صاحب فرزندی می‌شوند که هیچ شباهتی به تمساح ندارد! به عقیده آن‌ها، دهکده ماکوندو دلیل باطل شدن این طلسم است.

رفته رفته کولی‌ها وارد دهکده می‌شوند و با ورودشان، ابزارها وسایل جدیدی را وارد این جامعه کوچک می‌کنند. فردی به نام مِلکیادسِ که سر دسته کولی‌ها است، نقش مهمی را در روایت رمان صد سال تنهایی دارد.

یکی از اولین اختراعاتی که کولی‌ها داشتند، آهنربا بود. اختراعی که باعث شد خوزه، پدر آئورلیانو رئیس دهکده ماکوندو، به خاطر آن تمام پول‌های خانواده‌اش را به باد بدهد. او تمام پول‌هایش را صرف خرید آهنربا می‌کرد، به این امید که بتواند طلا، دوربین و نقشه جغرافیایی پیدا کند. به همین دلیل بود که تمام بار مسئولیت خانواده را اورسلا و فرزندان به دوش می‌کشیدند.

پسر بزرگ خوزه و اورسلا شکست عشقی می‌خورد و دهکده را ترک می‌کند. اورسلا که نگران پسرش است، به دنبال او از دهکده خارج می‌شود. بعد از چند ماه بی‌خبری، بالاخره یک روز اورسلا با تعدادی غریبه به دهکده برمی‌گردد.

حاصلخیز بودن خاک ماکوندو توجه غریبه‌ها را جلب می‌کند و باعث می‌شود در دهکده بمانند و آنجا کم‌کم رونق پیدا کند. به‌این‌ترتیب، رفته رفته به جمعیت ماکوندو افزوده می‌شود.

یکی دیگر از اختراعاتی که کولی‌ها داشتند، دندان مصنوعی بود که اهالی دهکده از این اختراع ترسیدند و خواستند مهاجرت کنند اما اورسلا آن‌ها را متقاعد کرد از دهکده نروند و خوزه نیز با دیدن این حرکت از فکر و خیال دست برداشت و تصمیم گرفت به فکر آموزش و تربیت فرزندانش باشد.

چند ماه بعد، دختری با استخوان‌های پدر و مادرش به همراه یک نامه وارد ماکوندو شد. در آن نامه نوشته شده بود که آن دختر با اورسلا و خوزه نسبت فامیلی دارد. علاوه بر این، در نامه از آن‌ها خواسته بود که طبق رسوم استخوان‌ها را خاک کنند. به‌این‌ترتیب دختر در دهکده ماند، اما سرخپوست دهکده به اورسلا و خوزه تذکر می‌دهد که ماندن دختر بدیمن است و مانند یک بیماری فراموشی گریبان همه را خواهد گرفت. هیچ‌کس حرف او را جدی نمی‌گیرد تا اینکه کم‌کم مردم ده دچار بیماری فراموشی می‌شوند.

این بیماری تا جایی شدت می‌گیرد که هیچ دارویی آن را درمان نمی‌کند و اهالی مجبور می‌شوند روی تمام وسایل نام و کاربرد استفاده‌اش را بنویسند. بعد از گذشت مدتی، مِلکیادسِ سر دسته کولی‌ها به اعضای ده شربتی می‌دهد که به کل بیماری را ریشه‌کن کرده و حال همه را خوب می‌کند.

خانواده بوئندیا به پاس تشکر از کولی می‌خواهند تا آخر عمر با آن‌ها زندگی کند. ملکیادس با وجود زندگی در دهکده عقب افتاده ماکوندو، می‌تواند با جهان پیشرفته خارج از ده نیز ارتباط برقرار کند. او در خانه بوئندیا مکاتیبی را به زبان سانسکریت می‌نویسد که خوزه و به دنبالش آئورلیانو سعی در برملا کردن راز این نوشته‌ها می‌کنند.

در ادامه رمان صد سال تنهایی می‌خوانیم که جنگ داخلی شروع شده و پسر دوم خوزه که همان سرهنگ آئورلیانو بوئندیا است، سپاهی را برای مقابله با جنگ ترتیب می‌دهد. جنگ به قدری ادامه‌دار می‌شود که سرهنگ خسته شده و تصمیم به صلح می‌گیرد. بعد از صلح، به دلیل سرخورده شدن از این کار، دست به خودکشی میزند اما موفق نمی‌شود. به همین دلیل تصمیم می‌گیرد از سیاست کناره‌گیری کرده وقتش را صرف ساختن ماهی‌های کوچک طلایی کند.

یکی از 17 پسر سرهنگ در دهکده کارخانه یخ‌سازی راه‌اندازی می‌کند و پسر دیگرش، آنجا ریل قطار می‌کشد. این اتفاقات باعث رونق ماکوندو مهاجرت غریبه‌ها به آنجا می‌شود. غریبه‌ها نیز کسب‌وکار خودشان را پیش می‌برند و به مزرعه‌داری موز مشغول می‌شوند. کارگرانی که در این مزارع کار می‌کردند، یک روز اعتصاب و اعتراض می‌کنند و ارتش برای اینکه به این اعتراض‌ها پایان دهد، تمامی آن‌ها را می‌کشد و ماجرای خیالی بارش باران صد سال تنهایی رخ می‌دهد. اینجاست که اورسلا می‌گوید هر زمان باران قطع شود او می‌میرد.

بارش باران 14 سال ادامه پیدا می‌کند و بعد از قطع شدنش، اورسلا می‌میرد و آخرین فرزند نسل بوئندیا به نام آئورلیانو بابیلونیا به دنیا می‌آید. بعد از مرگ اورسلا، فرناندا دل‏کار‏پیو کنترل زندگی افراد خانواده را بر عهده می‌گیرد و نظراتش را بر آن‌ها تحمیل می‌کند.

کم‌کم اعضای خانواده ماکوندو را ترک می‌کنند؛ تا جایی که دیگر در دهکده کسی خوزه بوئندیا را که بنیان‌گذار این سرزمین بوده نمی‌شناسد.

در این میان آئورلیانو شروع به کشف رمز مکاتیب ملکیادس می‌کند. او با خاله خودش آمارانتا ازدواج می‌کند و حاصل ازدواج فرزندی با دم خوک می‌شود. آمارانتا بعد از زایمان به دلیل خونریزی زیاد می‌میرد.

آئورلیانو به خاطر غم از دست دادن فرزند و همچنین در عذاب داشتن فرزندی با دم خوک، به کافه‌ای می‌رود و شدیدا مست می‌کند و به گوشه خیابان می‌افتد. بعد از به هوش آمدن، بچه تازه به دنیا آمده به یادش می‌آید سریع به خانه می‌رود؛ اما وقتی می‌رسد می‌بیند مورچه‌ها در حال خوردن بچه‌اش هستند. او یادش می‌آید که این اتفاق در دست نوشته‌های ملکیادس پیش بینی شده بود.

به همین دلیل به سراغ بقیه دست نوشته‌ها می‌رود و داستان زندگی تمام خانواده بوئندیا را در آن می‏خواند و پس از خواندن آخرین کلمات خودش نیز می‌میرد.

چرا باید رمان صد سال تنهایی را خواند؟

اگر علاقه‌مند به ادبیات داستانی و حوزه رئالیسم هستید و هر روز زمانی را به مطالعه اختصاص می‌دهید، خواندن رمان صد سال تنهایی به شما پیشنهاد می‌شود. البته توجه داشته باشید که مطالعه این کتاب برای هر کسی راحت نیست و ذهن آسوده‌ای می‌خواهد.

این کتاب شبیه‌سازی یک جامعه است و درس‌های زیادی برای خوانندگانش دارد. این کتاب را بخوانید و یک بار دیگر از دریچه‌ نگاه عجیب مارکز به وقایع دور و بر خودتان نگاه کنید. چند ماکوندو در جهان وجود دارد؟ زندگی به چه سمتی می‌رود؟ سرنوشت چیست؟ ما چه چیزهایی را به چه قیمتی به دست آورده‌ایم؟‌ داستان صد سال تنهایی داستان یک سفر است، نه سفر یک نفر که سفر یک جامعه و تلاش‌هایشان، در این کتاب می‌توانید همه‌چیز را تجربه کنید، بعد از خواندن صد سال تنهایی دیگر دنیا شبیه روزهایی که قبل از خواندن این کتاب داشته‌اید نخواهد بود.

بهترین ترجمه رمان صد سال تنهایی

صد سال تنهایی نیز جزو آثار مهم ادبی است که مترجمان بسیاری به سراغ آن رفته‌اند و ترجمه‌های بسیاری از آن موجود است. ازآنجاکه انتخاب و خواندن بهترین ترجمه یکی از اصول مهم در مطالعه کتاب است، انتخاب ترجمه نامناسب و غیرحرفه‌ای هم می‌تواند ما را از لذت درک داستان و غرض نویسنده محروم کند.

در بازار ترجمه‌های زیادی از کتاب صد سال تنهایی نوشته مارکز وجود دارد که همگی از انگلیسی به فارسی ترجمه شده‌اند. دراین‌میان، کاوه میرعباسی صد سال تنهایی را از زبان اصلی آن، یعنی اسپانیایی، ترجمه کرده که انتشارات سرای نیک نیز انتشار آن را بر عهده داشته است، ولی بسیاری از منتقدان و افراد آشنا به فنون ترجمه، سلیس‌ترین و بهترین ترجمه این کتاب را، ترجمه بهمن فرزانه دانسته‌اند که توسط انتشارات امیرکبیر منتشر شده است.

بهمن فرزانه مترجم رمان صد سال تنهایی، در سال 1317 متولد شد. او برای تحصیل به مدرسه عالی مترجمی سازمان ملل رفت و در ۲۶ سالگی کتاب «پرنده شیرین جوانی» نوشته تنسی ویلیامز را به فارسی ترجمه کرد. این نویسنده پرکار در طول حیات خود بیش از پنجاه اثر از نویسندگان مطرح جهان را به فارسی برگرداند.

بهمن فرزانه سال‌ها در ایتالیا زندگی کرده بود و به زبان‌های انگلیسی، ایتالیایی، اسپانیایی و فرانسوی تسلط داشت. او در سال 1392 به ایران بازگشت و چند ماه بعد در 75 سالگی در تهران درگذشت. وی اعتقاد داشت که آثار فارسی را نمی‌توان به زبان‌های دیگر ترجمه کرد؛ زیرا زبان فارسی سرشار از صداها و مصوت‌ها است. از سوی دیگر فرهنگ بومی ایران برای خوانندگان قابل درک نیست و نمی‌توان با رعایت وفاداری به متن اصلی، اقدام به ترجمه آثار فارسی‌زبان کرد.

جملات زیبای کتاب صد سال تنهایی

  • مرگ همه‌جا او را تعقیب می‌کرد و کنار گوشش خرناس می‌کشید اما هیچ‌وقت عزمش را جزم نمی‌کرد که ضربه‌ی آخر را به او بزند. او نمونه‌ی یک فراری از تمام امراض و مصیبت‌هایی بود که ممکن بود بر سر یک بشر نازل شود.
  • تا آن زمان مثل یک سرباز این‌طور خدمت نکرده بود. به یقینی رسیده بود که وجودش را مملو از اشتیاقی نفس‌گیر کرده بود، یقین داشت که بالاخره برای آزادی خودش مبارزه کرده است، نه برای آرمان‌های مبهم و شعارهایی که سیاستمداران با توجه به شرایط به راست و چپ تحریفشان می‌کردند.
  • مرده‌ها برنمی‌گردند، این ما هستیم که نمی‌توانیم سرزنش وجدان خودمان را تحمل کنیم.
  • طی چهار سال او مرتب ابرازِ عشق کرد و زن همواره راهی پیدا کرد تا دست رد به سینه‌اش بزند بی‌آنکه غرورش را جریحه‌دار کند، زیرا گرچه موفق نمی‌شد دوستش بدارد ولی در عین حال دیگر نمی‌توانست بدون وجود او زندگی کند.
  • باز هم نتوانستند بخوابند، در عوض تمام روز سر پا ماندند و خواب دیدند. در آن حالت شگفت بیداری، نه تنها تصاویر خواب‌های خود، بلکه خواب‌های دیگران را هم می‌دیدند. گویی خانه یکباره از هجوم خواب‌های آن‌ها پر از جمعیت شده بود.
  • با وجود قدرتی که داشت، هنوز بر سرنوشت خود اشک می‌ریخت. آنچنان احساس تنهایی می‌کرد که به مصاحبت بی‌خاصیت شوهرش که در زیر درخت بلوط فراموش شده بود پناه برد. همان‌طور که باران‌های ماه ژوئن سایه‌بان را تهدید به فرو ریختن می‌کرد به شوهرش می‌گفت: «ببین به چه روزی افتاده‌ایم. خانۀ خالی را ببین؛ بچه‌هایمان دور دنیا پراکنده شده‌اند و ما دو نفر، درست مثل گذشته، باز تنها مانده‌ایم.»
  • وقتی کسی مرده‌ای زیر خاک ندارد، به آن خاک تعلق ندارد.
  • گفت: «بهتر است به جای اینکه مدام به وسواس کشف تازگی‌های عجیب‌وغریب فکر کنی، کمی هم به فرزندان خودت برسی، نگاهشان کن، همین‌طور محض رضای خدا ول هستند، درست مثل دوتا یابو.»
  • خوزه آرکادیو بوئندیا به شنیدن حرف‌های همسرش، از پنجره نگاهی به بیرون انداخت و در باغچۀ آفتاب‌گیر دو بچۀ پابرهنه‌اش را دید. به نظرش رسید که به نیروی جملات جادویی اورسلا، تازه در آن لحظه جان گرفته‌اند و زندگی یافته‌اند.

سخن پایانی

قطعا نام رمان صد سال تنهایی را در لیست بهترین کتاب‌هایی که باید قبل از مرگ خواند دیده و حتی شروع به مطالعه رمان کرده‌اید، اما وقتی پشت سر هم اسامی سخت و شبیه به هم اسپانیایی را می‌بینید، شاید نتوانید با کتاب ارتباط بگیرید و قید خواندن را بزنید. پیشنهاد ما به شما مطالعه دقیق این مطلب تا انتها است؛ چراکه به کلیتی درباره‌ این شاهکار ادبی پی خواهید برد و در صورت جذب شدن به داستان، می‌توانید ادامه آن را مطالعه کرده و لذت ببرید.

برای خرید کتاب‌های پرفروش و روز دنیا، به سایت خرید آنلاین کتاب بوکلند مراجعه کنید.

سوالات متداول

بهترین ترجمه و ناشر صد سال تنهایی مارکز در ایران چه کسی است؟

تعداد نسخه‌های رمان صد سال تنهایی در ایران زیاد است و مترجمان به نامی آن را به فارسی برگردانده‌اند. یکی از مشهورترین ترجمه‌های این کتاب ترجمه‌ بهمن فرزانه است که انتشارات امیرکبیر سال‌ها پیش آن را منتشر کرد. اولین چاپ این کتاب در سال ۵۷ انتشار داده شده است.

کتاب صد سال تنهایی برای چه کسانی مناسب است؟

خواندن رمان صد سال تنهایی به تمام علاقه‌مندان به ادبیات جهان و به‌خصوص ادبیات آمریکای جنوبی و سبک رئالیسم جادویی، توصیه می‌شود. خواندن رمان صد سال تنهایی به قلم گابریل گارسیا مارکز، برای هر کسی که نسبت به داستان و ادبیات، اندک دغدغه‌ای احساس می‌کند، ضروری است.

این مطلب را به اشتراک بگذارید:
نظرات کاربران
نظر خود را بنویسید:
پربازدیدترین مطالب